منتظران آقا(عج)

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
آخرین نظرات
  • ۱۴ تیر ۹۳، ۰۰:۰۹ - س
    سلام

۱۸ مطلب با موضوع «شهدا» ثبت شده است

تو? کلاس همه قد کش?ده بودند، جز ما دونفر. چقدر وسط ح?اط مدرسه بسکتبال باز? کرد?م که قدمان بلند شود؛ نم? شد.

***

اول?ن سال? بود که روزه م? گرفت?م. مصطف? از کجا ?اد گرفته بود نماز شب بخواند ، نم? دانم، به من هم ?اد داد.قرار گذاشت?م نماز شب بخوان?م و برا? هم دعا کن?م. قبل از سحر? بلند م? شد?م، نماز شب م? خواند?م و آرزو م? کرد?م قد بکش?م. من برا? مصطف? دعا م? کردم و مصطف? برا? من.

***

مصطف? قد کش?د؛ ?ک سروگردن از همه ? ما بالاتر.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تابستان بود؛ سال سوم دب?رستان. سه شنبه صبح ها م? رفت?م مسجد مهد?ه همدان؛ ز?ارت عاشورا.فکر م? کرد?م هر کس ب?شتر اشک بر?زد، خوشبخت تر است. اگر ?ک روز کم گر?ه م? کرد?م، تا فردا از غصه دق م? کرد?م. مصطف? بعض? وقت ها م? گفت:"تو نم? ذار? من گر?ه ام بگ?ره ، ب?ا از هم جدا بش?ن?م."

م? رفت ?ک گوشه م? نشست و به قول مداح ها برا? خودش نمک? گر?ه م? کرد.

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۲ ، ۱۲:۵۰
سرباز گمنام

بچه را گذاشتند بغلش. تو? چشمها?ش زل زد.

-چشم ها? ا?ن بچه نشون م? ده که مرد بزرگ? م? شه.

دو سال بعد کردستان ترکش خورد.بدنش ه?چ وقت بر نگشت.

v    ***

مصطف? هم?شه عاشق عمو ابوالحسن بود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

از در مدرسه آمد تو.رفتم طرفش.دست دادم. پوستش زبر بود، مثل هم?شه.

v     ***

درس و باز? مان که تمام م? شد، م? رفت پا? م?ن? بوس کمک پدرش.همه کار م? کرد؛ از پنچر گ?ر? تا جارو کردن کف م?ن? بوس. تک پسر بود ول? لوس بارش ن?اورده بودند. از همه مان پوست کلفت تر بود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دب?رستان، سال اول، نفر? سه چهارتا تجد?د آورد?م. سال دوم رفت?م رشته ? ر?اض?.افتاد?م دنبال درس.مسئله ها? جبر،مثلثلات و هندسه را که کس? تو? کلاس از پسشان برنم? آمد، حل م? کرد?م. صبح اول وقت قرار م? گذاشت?م م? آمد?م مدرسه، ?ک مسئله ? سخت را م? گذاشت?م وسط، هر کس? که زودتر ابتکار م? زد و به جواب م? رس?د، برنده بود. حال? به مان م? داد.درس ها? د?گرمان مثل تار?خ و ادب?ات ز?اد خوب نبود، ول? تو? درس ها? فکر? و ابتکار? هم?شه نمره ? اول کلاس بود?م. مصطف? ک?ف? م? کرد وقت? ?ک مسئله را از  دو راه حل م? کرد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۲ ، ۱۶:۳۶
سرباز گمنام
مپندار که تنها عاشورائ?ان را بدان بلا آزموده اند و لا غ?ر...

صحرا? بلا به وسعت همه ? تار?خ است...

ا? دل چه م? کن?؟

                    م?مان? ?ا م?رو?؟

داد از آن اخت?ار که تورا از حس?ن(ع) جداکند...!

س?د مرتض? آو?ن?

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۲ ، ۱۰:۰۰
سرباز گمنام