منتظران آقا(عج)

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
آخرین نظرات
  • ۱۴ تیر ۹۳، ۰۰:۰۹ - س
    سلام

۱۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۲ ثبت شده است

در فض?لت ا?ن نماز:

هر که آن را بجا آورد:1- توبه اش مقبول و گناهش آمرز?ده شود 

2-خصماء او در روز ق?امت از او راض? شوند 

3- با ا?مان بم?رد و د?نش گرفته نشود 

4- قبرش گشاده و نوران? گردد 

5- والد?نش از او راض? گردند 

6- مغفرت شامل حال والد?ن و ذر?ه ? او گردد 

7- توسعه ? رزق پ?دا کند 

8- ملک الموت با او در وقت مردن مدارا کند و به آسان? جان او ب?رون شود.

ک?ف?ت نماز:

در روز ?کشنبه غسل کند و وضو بگ?رد

چهار رکعت نماز گزارد

در هر رکعت ?ک مرتبه حمد، سه مرتبه توح?د، ?ک مرتبه معوذت?ن(سوره ? فلق و ناس)

پس از نماز هفتاد مرتبه استغفار کند

پس از استغفار بگو?د:

لاحول ولا قوه الا بالله العل? العظ?م پس بگو?د: ?اعز?ز و ?اغفار، اغفرل? ذنوب? و ذنوب جم?ع المؤمن?ن و المؤمنات، فانه لا ?غفر الذنوب الا انت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

منبع: مفات?ح الجنان

+التماس دعا

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۲ ، ۰۹:۰۲
سرباز گمنام

بچه را گذاشتند بغلش. تو? چشمها?ش زل زد.

-چشم ها? ا?ن بچه نشون م? ده که مرد بزرگ? م? شه.

دو سال بعد کردستان ترکش خورد.بدنش ه?چ وقت بر نگشت.

v    ***

مصطف? هم?شه عاشق عمو ابوالحسن بود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

از در مدرسه آمد تو.رفتم طرفش.دست دادم. پوستش زبر بود، مثل هم?شه.

v     ***

درس و باز? مان که تمام م? شد، م? رفت پا? م?ن? بوس کمک پدرش.همه کار م? کرد؛ از پنچر گ?ر? تا جارو کردن کف م?ن? بوس. تک پسر بود ول? لوس بارش ن?اورده بودند. از همه مان پوست کلفت تر بود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دب?رستان، سال اول، نفر? سه چهارتا تجد?د آورد?م. سال دوم رفت?م رشته ? ر?اض?.افتاد?م دنبال درس.مسئله ها? جبر،مثلثلات و هندسه را که کس? تو? کلاس از پسشان برنم? آمد، حل م? کرد?م. صبح اول وقت قرار م? گذاشت?م م? آمد?م مدرسه، ?ک مسئله ? سخت را م? گذاشت?م وسط، هر کس? که زودتر ابتکار م? زد و به جواب م? رس?د، برنده بود. حال? به مان م? داد.درس ها? د?گرمان مثل تار?خ و ادب?ات ز?اد خوب نبود، ول? تو? درس ها? فکر? و ابتکار? هم?شه نمره ? اول کلاس بود?م. مصطف? ک?ف? م? کرد وقت? ?ک مسئله را از  دو راه حل م? کرد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۲ ، ۱۶:۳۶
سرباز گمنام
مصطف? هنوز پسربچه بود که جنگ تمام شد، اما عشق مردان جنگ رد? در زندگ? اش گذاشت سرخ؛ از جنس پا?دار?. غ?ر از?ن ها، مصطف? ?ک جوان امروز? بود: در دانشگاه شر?ف درس خواند، زن وبچه و زندگ? اش را دوست داشت، خوش ت?پ م? گشت،ماش?ن خوب سوار م? شد و اهل سرعت و ه?جان بود. بعد از دانشگاه برا? کار رفت سازمان انرژ? اتم?. از پست کارشناس شروع کرد ووقت? که شه?د شد، معاون بازرگان? سا?ت نطنز بود.

تولد: 17/6/1358، همدان

شهادت: 21/10/1390،تهران

سمت: معاون بازرگان? سا?ت نطنز

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۲ ، ۲۰:۴۹
سرباز گمنام

چند سال پ?ش در ?ک روز گرم تابستان،پسرکوچک? باعجله لباسها?ش را در آورد و خنده کنان داخل در?اچه ش?رجه رفت.

مادرش از پنجره نگاهش م? کردو از شاد? کودکش لذت م? برد.ناگهان مادر،تمساح? را د?د که به سو? پسرش شنا م? کرد.

وحشت زده به سمت در?اچه دو?د و با فر?اد پسرش راصدازد.پسرک سرش را برگرداند، ول? د?گر د?ر شده بود.

تمساح با ?ک چرخش پاها? کودک را گرفت تا ز?ر آب بکشد، اما مادر هم از راه رس?د و بازو? پسرش را گرفت.تمساح پسر را با قدرت به ز?ر آب م? کش?د ول? عشق مادر آن قدر ز?اد بود که نم? گذاشت پسر در کام تمساح رها شود.

کشاورز? که درحال عبور از آن حوال? بود، صدا? فر?اد مادر راشن?د،به طرف آنها دو?د وباچنگک محکم بر سر تمساح زد و اورا فرار? داد.

پسر را سر?ع به ب?مارستان رساندند.دوماه گذشت تا پسر بهبود پ?دا کند.پاها?ش با آرواره ها? تمساح سوراخ سوراخ شده بود.

خبرنگار? که با کودک مصاحبه م? کرد از او خواست تا جا? زخم ها?ش را به او نشان دهد.

پسر شلوارش را کنارزد و با ناراحت? زخم هارا نشان داد؛ سپس باغرور بازوها?ش را نشان داد که جا? زخم ناخن ها? مادرش رو? آن مانده بود و گفت:" ا?ن زخم ها را دوست دارم، ا?ن ها خراش ها? عشق مادرم هستند."

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

گاه? مثل ?ک کودک قدرشناس،خراش ها? عشق خداوند را به خودت نشان بده، خواه? د?د چقدر دوست داشتن? هستند.

برگرفته از کتاب"تلنگر"

+خدا?ا...

منوببخش اگه بچگ? کردم و نفهم?دم مفهوم ...

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۲ ، ۰۸:۴۴
سرباز گمنام

 

 به گوش دل ندا آمد، که ?ار دلربا آمد .... به درد ما دوا آمد، رضا آمد، رضا(ع) آمد
خدا داد آنچه را وعده،‌ بشد در ماه ذ?قعده ... که آمد بهتر?ن بنده، رضا آمد ، رضا آمد
 

امام رضا-ع فرمودند: با?د هر?ک از شماها امر به معروف و نه? از منکر نما??د، وگرنه
شرورتر?ن افراد بر شما تسلط ?افته و آنچه که خوبان شما،

دعا و نفر?ن کنند مستجاب نخواهد شد!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ولادت باسعادت هشتم?ن اختر تابناک امامت و ولا?ت رو به همه ? شما مهد? ?اوران عز?ز تبر?ک م?گم!

ام?دوارم که بهتر?ن ع?د? رو از آقابگ?ر?د!

و ام?دوارم برات کربلا...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۲ ، ۲۰:۲۸
سرباز گمنام
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۲ ، ۲۰:۵۳
سرباز گمنام

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۲ ، ۱۰:۱۱
سرباز گمنام
مپندار که تنها عاشورائ?ان را بدان بلا آزموده اند و لا غ?ر...

صحرا? بلا به وسعت همه ? تار?خ است...

ا? دل چه م? کن?؟

                    م?مان? ?ا م?رو?؟

داد از آن اخت?ار که تورا از حس?ن(ع) جداکند...!

س?د مرتض? آو?ن?

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۲ ، ۱۰:۰۰
سرباز گمنام
به جان پاک تو ا? دختر امام ، سلام
به هر زمان و مکان و به هر مقام ، سلام
تو?? که شاه خراسان بود برادرت
بر آن مقام رف?ع و بر ا?ن مقام ، سلام
.
.
ا? روح محبت که به قم قائمه ا?
?ادآور زهد و عفت فاطمه ا?
معصومه و خواهر محبوب رضا
او عالم اهل ب?ت و تو عالمه ا?
.
.
ا? همه آسمان شده ، خ?ره‌ به هر نگاه تو
چشم رضا ستاره شد ، مانده کنارِ ماه تو
لشگرِ حور?ان بب?ن ، برگِ خزانِ مقدمت
آمده‌ تا که بال خود ، فرش کند به راه تو
.
.
ا?ن زن که خاک قم به وجودش معطر است
تکرار آفر?نش زهرا? اطهر است
تکرار آفر?نش افلاک بر زم?ن
تکرار آفر?نش عرش مصور است
.
.
دخترم با تو سخن م? گو?م
زندگ? در نگهم گلزار?ست
و تو با قامت چون ن?لوفر ، شاخه ? پر گل ا?ن گلزار?
من به چشمان تو ?ک خرمن گل م? ب?نم
گل عفت ، گل صد رنگ ام?د
گل فردا? بزرگ ، گل فردا? سپ?د
چشم تو آ?نه ? روشن فردا? من است
گل چو پژمرده شود جا? ندارد در باغ
کس نگ?رد ز گل مرده سراغ
دخترم با تو سخن م? گو?م
د?ده بگشا? و در اند?شه گل چ?نان باش
همه گل چ?ن گل امروزند
همه هست? سوزند
کس به فردا? گل باغ نم? اند?شد
آنکه گرد همه گل ها به هوس م? چرخد
بلبل عاشق ن?ست
بلکه گلچ?ن س?ه کردار?ست
که سراس?مه دود در پ? گل ها? لط?ف
تا ?ک? لحظه به چنگ آرد و ر?زد بر خاک
دست او دشمن باغ است و نگاهش ناپاک
تو گل شاداب? ‏
به ره باد مرو !!!
غافل از باد مشو
ا? گل صدپر من
همه گوهر شکنند
د?و ک? ارزش گوهر داند ؟
دخترم گوهر من ، گوهرم دختر من
تو که تک گوهر دن?ا? من?
دل به لبخند حرام? مسپار ، دزد را دوست مخوان !
چشم ام?د به ابل?س مدار
ا? گوهر تابنده ب? مانند
خو?ش را خار مب?ن
آر? ا? دخترکم
ا? سراپا الماس ، از حرام? بهراس …
ق?مت خود مشکن
قدر خود را بشناس
قدر خود را بشناس
( مهد? سه?ل? )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ا?شالله که حضرت معصومه (س) خودشون دست همه ? دخترا رو بگ?رن و برا? عاقبت بخ?ر?شون دعاکنند!

به خصوص تو که خودت م?دون?...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۲ ، ۲۲:۱۱
سرباز گمنام

من "چادر?" ام چون به چادر مادرم عشق م? ورزم ...
من "چادر?" ام چون رو چادر خواهرانم غ?رت دارم ...
و
من "چادر?" ام چون هم?شه اشکم برا? چادر عمه ? مظلومه ? امام زمان عجل الله جار?ست ...
من "چادر?" ام چون چادر حجاب رو رو? چشمام کش?دم و فهم?ده ام که هر مخلوق? ارزش نگاه ندارد ...
و
به ???? دل?ل د?گر .... من "چادر?" ام ...

۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۲ ، ۱۳:۳۰
سرباز گمنام
http://s3.picofile.com/file/7667646555/negah_namahram.jpg

جوان خ?ل? آرام و مت?ن به مرد نزد?ک شد و با لحن? مؤدبانه گفت :
ببخش?د آقا! من م? تونم ?ه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟
 
مرد که اصلاً توقع چن?ن حرف? را نداشت و حساب? جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و م?ان بازار و جمع?ت، ?قه جوان را گرفت و عصبان?، طور? که رگ گردنش ب?رون زده بود، او را به د?وار کوفت و فر?اد زد : ”مرد?که عوض?! مگه خودت ناموس ندار?؟ … م? خور? تو و هفت جد و آبادت … خجالت نم? کش?؟ …”

جوان امّا، خ?ل? آرام، بدون ا?نکه از رفتار و فحش ها? مرد عصب? شود و عکس العمل? نشان دهد، همانطور مؤدبانه و مت?ن ادامه داد :
“خ?ل? عذر م? خوام! فکر نم? کردم ا?ن همه عصب? و غ?رت? بش?ن، د?دم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه م?کنن و لذت م? برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگ?رم که نامرد? نکرده باشم … حالا هم ?قمو ول کن?ن، از خ?رش گذشتم!”
مرد خشکش زد … همانطور که ?قه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و ز?ر چشم? زنش را برانداز کرد …

+ حجاب امانت اله? است ، درامانت خداخ?انت نکن?م!
+ گلدختر، واقعا از چادر خاک? حضرت فاطمه(س) خجالت نم?کش?؟!؟
+به نظرتون حجاب حق الناسه ?ا حق الله؟


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۲ ، ۱۳:۲۶
سرباز گمنام