بازگشت عج?ب ?ک شه?د در شب تاسوعا...
بازگشت عج?ب ?ک شه?د در شب تاسوعا!
شه?د «عل?رضا کر?م?» متولد ?? شهر?ور سال ???? مقارن با ا?ام ماه مبارک رمضان در محله س?رجان اصفهان است؛ او در خردسال? دچار ب?مار? شد و پزشکان معتقد بودند که ز?اد زنده نم?ماند، به طور? که در ? سالگ? کبد و? از ب?ن رفت و د?گر ام?د? به زنده ماندنش نبود. پدرش، عل?رضا را نذر آقا ابوالفضل(ع) کرد و آن روز ا?ن کودک به طور معجزهآسا?? شفا گرفت و حت? سالها بعد قهرمان ورزشها? رزم? شد. با آغاز جنگ تحم?ل? رژ?م بعث عراق عل?ه ا?ران، عل?رضا هم به م?دان رزم شتافت و در عمل?ات «محرم» در اثر اصابت گلوله خمپاره سر و دست و پا?ش مجروح شد؛ بعد از پا?ان دوران مجروح?ت به جبهه بازگشت و فرمانده گردان ام?رالمؤمن?ن(ع) به خاطر شجاعت و مد?ر?ت? که عل?رضا از خود نشان داده بود، مسئول?ت دسته دوم از گروهان ابوالفضل(ع) را به او داد.
نفر وسط عل?رضا کر?م? عل?رضا در آخر?ن د?دار با خانوادهاش به مادر م?گو?د: «ما مسافر کربلائ?م، راه کربلا که باز شد برم?گرد?م» و در پا?ان آخر?ن نامها? هم که فرستاد، نوشته بود «به ام?د د?دار در کربلا». عل?رضا در عمل?ات «والفجر ?ک» در منطقه فکه حضور پ?دا کرد؛ در ا?ن عمل?ات هر دو پا?ش مورد هدف گلوله بعث?ها قرار گرفت؛ فرماندهاش تلاش م?کرد تا او را به عقب برگرداند، اما عل?رضا م?گو?د: «شما فرماندها? برو بچهها منتظرت هستند». عل?رضا در حال? که رو? زم?ن افتاده و به سخت? م?خواست خودش را به سمت تپهها بکشاند، ناگهان ?ک? از تانکها? بعث به سرعت به سمت و? رفته و از رو? پاها?ش رد م?شود، عل?رضا?? که فقط 16 سال داشت...
گردان حضرت اباالفضل(ع) برادر شه?د، از روز? م?گو?د که عاشق حضرت ابوالفضل(ع) برم?گردد: آمدم خانه، مادرم ه?جان زده بود، با رنگ پر?ده گفت: «عل?رضا برگشته! پسر من بعد 16 سال برگشته» کم? مادر را نگاه کردم و گفتم: «آخه مادر چرا نم?خواه? قبول کن?، پسرت شه?د شده، جنازهاش هم تو? فکه مانده». مادر گفت: «به خدا چند دق?قه پ?ش آمد، دست من را بوس?د و گفت: خستهام، بعد رفت تو? اتاق و خواب?د». ظهر همان روز اخبار اعلام کرد: فردا بعد نماز جمعه 3 هزار شه?د در تهران تش??ع خواهند شد، خبر بعد? ا?ن بود که اول?ن کاروان زائران ا?ران? امروز به طور رسم? وارد کربلا شد! ?کباره رنگم پر?د، حالا علت حضور عل?رضا و صحبتها? مادر را فهم?ده بودم، عل? گفته بود: «من برم?گردم اما زمان? که راه کربلا باز شود!» حالا هم راه کربلا به طور رسم? باز شده. با بن?اد شه?د تماس گرفت?م، کاملاً صح?ح بود، «عل?رضا کر?م?» اعزام? از اصفهان ?ک? از شهدا بود، چند روز? تا محرم باق? مانده بود، ما هم صبر کرد?م تا پ?کر عل?رضا ب?ا?د بعد مراسم بگ?ر?م اما خبر? نشد! به سپاه و بن?اد شه?د و....مراجعه کردم، گفتند: شا?د تشابه اسم? بوده، خلاصه هر کس? چ?ز? گفت و ما هم نا ام?د شد?م؛ اما چند روز بعد پ?کر عل?رضا بازگشت! ا?ن مسئله عاد? نبود، پ?کر عل?رضا درست شب تاسوعا به اصفهان آمد، شب ابوالفضل العباس(ع)، همان شب او را به مسجد آوردند. ا?ن عاشق آقا ابوالفضل(ع) در شب تاسوعا تش??ع شد، صبح روز بعد هم با مراسم با شکوه? پ?کر او را به خاک سپرد?م.
آخر?ن دست نوشته عل?رضا ?ک? از بچهها? تفحص آمده بود خانه ما و م?گفت: «ا?ن شه?د به خواب عل?رضا غلام? مسئول گروه ما آمده و گفته بود: وقت آن رس?ده که من برگردم!» بعد هم محل حضور خودش را گفته بود! عل?رضا تاکنون مشکل سفر کربلا? بس?ار? را حل کرده! اصلاً به همه من و شما در آنجا وعده کرده! در پا?ان آخر?ن نامهاش خطاب به همه ما نوشته بود: «به ام?د د?دار در کربلا، برادر شما عل?رضا کر?م?».
منبع:وبلاگ امام غر?ب