منتظران آقا(عج)

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
آخرین نظرات
  • ۱۴ تیر ۹۳، ۰۰:۰۹ - س
    سلام

قسمت14و15 (شه?د احمد? روشن)

دوشنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۲، ۰۴:۳۴ ب.ظ

?ک? از ارگان ها? نظام? دنبال ن?روها? فن?- مهندس? بود.مصطف? داوطلب

شد و رفت. رو? سوخت موشک کار م? کردند. بعض? از آن ها?? که آنجا

بودند، تخصص نداشتند. روش ها?? که به کار م?بردند، غ?ر علم? بود. مصطف?

باهاشان بحث م? کرد.کوتاه نم? آمد. رئ?س و مسئول هم نم? شناخت. به

شان م? گفت:" مثل زمان جنگ جهان? دوم کار م?کن?د."

م? د?د که ب?ت المال را هدر م? دهند. جلو?شان م? ا?ستاد. به ?ک سال

نکش?د زد ب?رون.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بالاخره جمع شد?م و?ک گروه درست کرد?م. م? خواست?م تو? بس?ج دانشگاه

کار علم? کن?م. قرار شد هرکس توانست از ?ک سازمان پروژه بگ?رد، ب?اورد تو?

گروه.

مصطف? دوست? داشت که شده بود مشاور فرمانده ? مهمات ساز?.

هماهنگ کرد و رفت?م پ?ش فرمانده. تازه آن موقع فهم?دم عجب اعتماد به

نفس? دارد مصطف?. هرچه را فرمانده م?گفت "ساخته ا?م"، م? گفت "ماهم

م? ساز?م؛ م? تون?م بساز?م"

قبلا کارها?? کرده بود، اطلاعاتش خوب بود. من حرف نم? زدم، ول? مصطف?

مدام اطلاعات رو م? کرد. فرمانده عکس ?ک تفنگ را نشان داد که تازه ساخته

بودند. مصطف? گفت:" از ا?ن تفنگ ها? ام_16 آمر?کا??ه؟"

به فرمانده بر خورد. گفت:" نه خودمون ساخت?م"

ماشه ? تفنگ مشکل داشت. رو? رگبار که م? گذاشتند، داغ م? کرد و از کار

م? افتاد. دنبال ا?ن بودند برا?ش ماشه بسازند؛ با ?ک آل?اژ سبک پل?مر? که

مقاومت حرارت? اش اش بالا باشد، اما هنوز به نت?جه نرس?ده بودند. مصطف?

 تند گفت:" آقا ما م?ساز?م"

فرمانده کپ کرده بود.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۷/۲۲
سرباز گمنام