منتظران آقا(عج)

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
آخرین نظرات
  • ۱۴ تیر ۹۳، ۰۰:۰۹ - س
    سلام

قسمت 16و17 (شه?د احمد? روشن)

دوشنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۲، ۰۴:۳۵ ب.ظ

پنج نفر بود?م. قرار بود موشک? طراح? کن?م که هرکس? بتواند از رو? کاتالوگ

آن را بسازد.در عرض دوساعت با لوازم آشپزخانه و دم دست? ، سر همش و

پرتاب کند. مصطف? رو? موتور موشک کار م? کرد. تخصص من سوخت بود،

سه نفر د?گر هم کارها? کامپ?وتر? و الکترون?ک? اش را م? کردند.روز? چهار

پنج ساعت کار م? کرد?م. همان جا تو? دانشگاه م? خواب?د?م. آنقدر سرمان

گرم بود که ?ادمان رفت دم سال تحو?ل برو?م خانه.

مصطف? شش ماه? تو? ?ک? از ارگان ها? نظام? کار کرده بود، م? گفت:"

م? دون? چرا از اونجا زدم ب?رون؟ ?ه تست کوچ?ک دو روزه رو دو هفته طولش

م? دادن. با?د کل? نامه نگار? م? کرد?." اما ما هرچ?ر? م? ساخت?م، همان

جا رو? پشت بام تستش م? کرد?م. مصطف? ذوق م? کرد.

***

تکه کلامش بود" رد?ف م?شه"

خورده بود?م به مشکل.فرمول نازل موشک را پ?دا نم? کرد?م.داشت?م نا ام?د

م? شد?م. ?ک نوع س?مان خاص بود. آنقدر مصطف? به ا?ن در و آن در زد تا

بالاخره از استاد ها? دانشکده فرمولش را گرفت.

شش ماه نشد که موشک را ساخت?م. همه چ?ز همان طور? بود که سفارش

داده بودند. برد?م جاده ? قم تستش کرد?م. جواب داد.ف?لم هم گرفت?م.

***

خبر که م? رس?د فلسط?ن? ها موشک زده اند به شهرک ها? اسرائ?ل?،

مصطف? رو? پا?ش بند نبود.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تو? بالکن اتاقمان گربه نگه م? داشتم. ?ک? دو روزه بود که وسط باغچه ?

خوابگاه پ?دا?ش کرده بودم. بچه ها? اتاق حساس بودند، به خاطر نجس?

پاک?. خ?ل? از گربه ? من دل خوش? نداشتند. پنج شش ماهه شده بود،

 هنوز من به ش غذا م? دادم. تو? ح?اط خوابگاه زندگ? م? کرد. چند

روز? رفتم شهرمان. وفت? برگشتم، شن?دم ?ک نفر با موتور زده به گربه،

مصطف? هم برش داشته و برده درمانگاه دانشکده ? دامپزشک?؛ نزد?ک م?دان

انقلاب. به ش واکسن زده بودند. ازش مراقبت کرده بود تا برگردم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۷/۲۲
سرباز گمنام