منتظران آقا(عج)

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
آخرین نظرات
  • ۱۴ تیر ۹۳، ۰۰:۰۹ - س
    سلام

قسمت ششم و هفتم (شه?د احمد? روشن)

جمعه, ۵ مهر ۱۳۹۲، ۱۲:۵۴ ب.ظ

نصف شب بود، از مراسم فاطم?ه برگشته بود?م. ماش?ن نبود مصطف? برود خانه.پررنده پر

 نم? زد.رفت?م خانه ? ما.مادرم پشت? در را انداخته بود.دلمان ن?امد در بزن?م. گفتم:" ب?ا به

 خاطر حضرت زهرا(س) امشب ب?دار بمون?م."

رفت?م، نشست?م رو? ن?مکت پارک.

***

ن?م ساعت نشده گرفتندمان.فکر کردند معتاد?م، بردندمان کلانتر?. مصطف? گ?ر داده بود به

 افسر کلانتر?، م? گفت:" آقا، بذار?ن شب بمون?م هم?ن جا!"

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

رفته بود?م کتاب بگ?ر?م. کتابخانه ? مدرسه دست بچه ها? بس?ج بود؛ بامرام بودند. خ?ل?

 زود رف?ق شد?م.

س?زده آبان اسم مارا هم نوشتند برا? رژه. لباس بس?ج? به مان دادند. بزرگ بود برا?مان.

 کوچک کرد?م تا اندازه شد. اسلحه هم به مان دادند. د?گر تمام زندگ?مان شد جنگ و شهادت،

 حال و هوا?? داشت?م؛ افسوس م? خورد?م که کاش ماهم زمان جنگ بود?م، جبهه م?

 رفت?م و شه?د م? شد?م.

***

برا? کنکور رفت?م جزوه ها? رزمندگان خر?د?م؛ به عشق رزمنده ها.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۷/۰۵
سرباز گمنام